تنهایی حسی است که بیشتر ما آن را تجربه کردهایم. البته نه تنها ما بلکه بزرگان تاریخ بشریت نیز این حس را تجربه کردهاند. در ادامه نیز متن، دلنوشته، شعر و … درباره تنهایی را برای شما عزیزان آماده کردهایم که قطعا مورد پسند شما خواهند بود.
فهرست موضوعات این مطلب
شعر درباره تنهاییشعر کوتاه درباره تنهاییشعر نو و نثر ساده درباره تنهاییتک بیتیهای دیوانه کننده درباره تنهاییمتنهایی درباره تنهاییمتن تنهایی برای استوریجملات بزرگان درباره تنهاییدلنوشته درباره تنهاییمتن انگلیسی درباره تنهاییمتنهای فاز سنگین عشقی و تنهاییشعر درباره تنهایی
در اولین بخش شعرهایی درباره تنهایی را برای شما عزیزان آماده کردهایم که از شاعران بزرگ ایران و جهان است.
دنیا! نخواستیم یار بی وفا، تنهایی بهتر
درد تنهایی نخواستیم شفا، تنهایی بهتر
یک عمر در پی یار باوفا، باوفا بودیم
اما ندیدیم به غیر از جفا، تنهایی بهتر
نداشتیم جز عشق و وفاداری رنگ دیگری
اما شدیم باز مایهی صفا، تنهایی بهتر
از رفیقان نیمه راهی و دغل خستهام
های دنیا، قبول کن این استعفا، تنهایی بهتر
هر که با ما شد دل آزارمان شد
استعداد او زود شد شکوفا، تنهایی بهتر
چو خرش از پل گذشت، گذشت از ما و قرارش
کشید نقشه و رسمی در خفا، تنهایی بهتر
مگر تنهایی چه بدی داشت کاش میدانستم این
دنیا نخواستیم یار بی وفا، تنهایی بهتر
“داوود شمس”
دلم سرد میشود گاهی در این سرمای تنهایی
دلم تنهای تنها میشود در این فصلهای تنهایی
برایت شعر میگویم در این پاییز تنهایی
در آن شعر میگویم ازهمه رنجهای تنهایی
قلبم آهسته میگوید به من که این تنهایی
به پایان میرسد، صبر کن در دنیای تنهایی
غزل شعرم بیا و نگذار باشم در تنهایی
نبودت تازه میکند همه غمهای تنهایی
گاهی آرزوهایم را به آخر میکشد تنهایی
اما به امید دیدار تو زندهام به پای تنهایی
غم سنگین مرا کسی نمیفهمد ز تنهایی
دلم آرام میلرزد در این شبهای تنهایی
تمام خاطراتت را به یاد میآورم در تنهایی
در این احساس بی پایان در این انشای تنهایی
هنوز اما امیدی هست در این تالاب تنهایی
که بازآیی و رها بخشیم از این ژرفای تنهایی
“حمید کاوه”
تنهاییام را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست
گستردهتر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را
بر سفرهی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست
حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بی شک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینهام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد : در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه! فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که میپوشم ز چشم شهر آن را
در دستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست
“محمد علی بهمنی”
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد
با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا این همه رسوا دارد
در خیال آمدی و آینهی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
بس که دلتنگم اگر گریه کنم میگویند
قطرهای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخنها که خدا با من تنها دارد
“فاضل نظری”
منم تنهاترین تنها که تنهاتر از این تَنها ندیدم
نمیدانی چه از دستِ زمان از دستِ این تنها کشیدم
شنیدم که بلا خیزد زِ تنها پس به تنهایی نمودم خو
که بس تنها شدم همرنگِ تنهایی از این تنها بریدم
چه دارد فرق تنهایی و تنهایی که هر دو حرفِ تن دارد
شدم بازیچهی تنها که تنها خود بدیدند و به این تنها رسیدم
خدایا بی تو تاریکیِ سختی از برای ما همه تنهاست
از این عُصیانِ تنها من درونِ لاکِ تنهایی خزیدم
خدایا این تن و ها یا به هم چسبیده یا از هم به دورند
زِ تن، ها را دَمیدی و شده تنها و از تنها چه دیدم
“محمد تنهایی”
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هرروز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه
من ماه میبینم هنوز این کور سوی روشنو
اینقدر سو سو میزنم شاید یه شب دیدی منو
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه
جایی که من تنها شدم شب قبلهگاه آخره
اینجا تو این قطب سکوت کابوس طولانی تره
“روزبه بمانی”
پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه ی اندوه می کارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین شدی
در دلم باریدی ….ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست می لرزد
روحم از سرمای تنهایی
می خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام از عشق هم خسته
غنچه شوق تو هم خشکید
شعر ای شیطان افسونکار
عاقبت زین خواب درد آلود
شعر کوتاه درباره تنهایی
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها را، تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود
در آن هنگامهی تردید، در آن بنبست بیامید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود
“اردلان سرفراز”
دیرگاهی ست در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است. .
کشید کار ز تنهاییم به شیدایی
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟
ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی و رفتهای ز برم
چو خوش بود اگر، ای عمر رفته بازآیی
شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند
رفیقان یک به یک رفتند مرا باخود رها کردند
همه خود درد من بودند گمان کردم که هم دردند
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم ؟
“نادر نادرپور”
کاش قلبم درد تنهایی نداشت
چهرهام هرگز پریشانی نداشت
برگهای آخر تقویم عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش میشد راه سرد عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
تو برو پیچک من
فکر تنهایی این قلب مرا هیچ مکن
روی پیشانی من چیزی نیست
غیر یک قصه پر از بی کسی و تنهایی
سالها بگذشته از میلاد من
کی یکی مردانه باشد یاد من
من و یک تنهایی و یک شمع روشن
خدایا نکند که باد بیاید
چه کسی میداند که تو در پیلهی تنهایی خود تنهایی؟
چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیله ات را بگشا تو به اندازه یک پروانه زیبایی
شعر نو و نثر ساده درباره تنهایی
دلم گرفت از این لحظه های تنهایی
ترحمی کن و بازآ، بیا، بمان با من
“حمید مصدق”
عشق تو
آموزگار بیرحمی بود
که تنهایی را
به من آموخت!
تلخ است
همه فکر کنند سرت شلوغ است
و تنها خودت بدانی چقدر تنهایی
این روزها که میگذرد
یک ترانه تلخ
قصه تنهاییهای مرا میسراید
سمفونی گوشخراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
باید باور کنم
تنهایم
و چه لذتی است در تنهایی
باور نداری؟
از خدا بپرس
دست بر شانه هایم میزنی تا تنهاییام را بتکانی
به چه میاندیشی؟
تکاندن برف از روی شانه آدم برفی؟!
تو باش
نه به این خاطر که
در این دنیای بزرگ تنها نباشم
تو باش
تا در دنیای بزرگ تنهاییام
تنهاترین باشی
در این شهر
صدای پای مردمیست كه
همچنانكه تو را میبوسند
طناب دار تو را میبافند
مردمی كه صادقانه
دروغ میگویند
و خالصانه به تو خیانت میكنند
در این شهر هر چه تنهاتر باشی پیروزتری
بلندترین شاخهی درخت
یک واژه را میفهمد
و آن هم «تنهایی»ست
دگر تنها نیستم
مدتی ست با تو
در خودم
زندگی میکنم
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است
ماهیگیر دلش سوخت
این بار دیگر ماهی بود که از تنهایی
قلاب را رها نمیکرد
تنهایی گاهی وقتها
تقدیر ما نیست
ترجیح ماست
امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد
بهت پرپر خواهد شد
ته شب یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کرد
“سهراب سپهری”
تنهایی
مثل موریانهایست به جانِ درخت
گاهی باید به آتش زد
میان این همه مهمان
چقدر تنهایم
وقتی
در بین این همه کفش
کفش های تو
نیست
تنهایی تو را میشکند
در شاخههای من بپیچ
باد را
غافلگیر کنیم
تنهایم
مثل همان مسجد بین راه
هر که میآید مسافر است
میشکند:
هم نمازش را
هم دلم را
تنهاییام را
با کسی قسمت نخواهم کرد
یک بار قسمت کردم
چندین برابر شد
درویش کوچههای تنهاییام
کاسه گدایی مرا
سکه نگاه تو کافیست
گر بداند که چه خون
می خورم از تنهایی
دلِ شب بر سر من
مست و غزل خوان آید!
شب قبله گاه من است
شب دنیای سکوت و
مرهم است
ماه، چشم آسمان تنهایی ست
ماه نگاه اشک آلود جدایی ست
تلختر از قهوه ای که
نوشیده ام بی تو
تنهایی بود
در این کافه پر خاطره
تک بیتیهای دیوانه کننده درباره تنهایی
یک نفر در دلِ تنهاییِ من جا مانده
او کسی نیست به جز خاطرهیِ حضرتِ دوست
“صادق بیاتانی”
امشب ای ماه شدم غرقِ غم و تنهایی
باز من ماندم و تو، شعر و شب و شيدایی
“انوری”
مرا گر بیتوام، غم نیست از هجران و تنهایی
به هر چیزی که روی آرم، در او روی تو میبینم
“سیف فرغانی”
او میرود دامن کشان، من زهرِ تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم میرود
“سعدی”
تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست
تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم
“سعدی”
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
“حافظ”
نمی دانی چه رنجی می کشم در کنج تنهایی
مگر روزی بخوانی خط به خط دیوار زندان را
“سید علیرضا جعفری”
نرو دستم به دامانت نگو دیگر نمیآیی
که میمیرم غریبانه امان از درد تنهایی
من آن گلبرگ مغرورم، نمیمیرم ز بی آبی
ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست
ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست؟
چون نهالی سست میلرزد روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی
در این دنیا که حتی غم نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
متنهایی درباره تنهایی
در این بخش متنهایی غیر شعری را درباره تنهایی آماده کردهایم. در ادامه متن همراه ما باشید.
من
برای ماندنت جان دادهام
تو برای رفتنم
نذر کردهای…
خداوندا اگر جایی
دلی بیتاب دلدار است…
نمیدانم چطور
خودت پا در میانی کن…
در زنامهای زندگی میکنیم
که اگر کسی بگوید تنها هستم با تعجب و گاهی هم تحقیر سرهای زیادی به سمتش خم میشود…
چرا؟!
انقدر عجیب است دیدن انسانی که ارزش خودش را بالاتر از بودنهای موقت و عشقهای دروغی میداند؟!
قلبم مدتهاست گرفتار یک سکوت بیپایان است…
من از نسلی هستم که
مهمترین حرفهای خود را بر تنهاییاش هک کرده است…
ما به هم نمیرسیم
اما بهترین غریبهات میمانم
که تو را همیشه دوست خواهد داشت…
بهتره آدم کسی رو نداشته باشه و تنها باشه
تا کسی رو داشته باشه و تنها باشه
کسی که تنهایی رو قبول کرده
دیگه منتظر اومدن کسی نیست…
بماند که ندارمت…
بماند که هنوز دلم برایت تنگ است
بماند که تکهای از تو در من مانده است
بماند که شبها بیقرارت میشوم
بماند که هنوز دلم میخواهدت
بماند که بی تو فقط زندهام
بماند که هنوز وقتی باران میبارد صدایت در گوشم میپیچد
بماند که نیستی تا آرامم کنی
بماند که نمیتوانم از ذهنم بیرونت کنم
همه ی اینها بماند در دلم
در تنهایی من تو فقط خوب باش، همین کافی است…
از تنها بودنم راضی نیستم
ولی خوشحالم با خیلیا نیستم
بر تنهایی خویش سجده میکنم
وقتی میبینم انسانها
چه بیوفایند و
در مواقع سختی و نیاز
چطور تنهایت میگذارند
گاهی باید دور خودت یک دیوار تنهایی بکشی
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی چه کسی برای دیدنت
دیوار را خراب میکند
اگر یک روز از من بپرسند:
قویترین زنان دنیا چه کسانی هستند؟
جواب میدهم:
زنانی که تنهایی را یاد گرفتهاند
به تنهایی عادت کن
و در این دنیا به هیچکس وابسته نباش!
حتی سایهات
هنگام تاریکی تو را ترک میکند
تنهایی را باید با خط بریل نوشت
چون فقط نوشتن آن کافی نیست
باید لمسش کرد
من و تنهایی با یکدیگر انس گرفتهایم
به همدیگر عادت کردهایم
و از دوستی با هم لذت میبریم
تنهایی دوست داشتنی نیست
اما خواستنیتر از تمام
«دوستت دارم»های مسموم است
مگر تا کجا
میتوانی به دلت بگویی:
ببخشید که باورم شد؟
به تنهایی عادت کردم
اما گاهی اوقات عمیقاً دلم میخواهد
من هم عزیز دل کسی باشم
تنهایی
نتیجه توافقهای بیقید و شرط
من با خودم است
آدمها به همان سرعت که آمدهاند، میروند
تنهاییات را محکم بچسب
اینجا کسی
به زانوهای در آغوش کشیدهات
حسادت نمیکند
هرگز نگذارید
تنهایی
شما را به آغوش کسی بسپارد که
میدانید به او متعلق نیستید
می دانی عشق یعنی چی؟
خیال نمی کنم بفهمی
هیچکس نمی داند من چه حالی دارم! هیچکس …
دلم از تنهایی می پوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار می شد.
آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید،غم انگیز نیست…؟
دنیا بدهکار من است
تمام صبحهایی را
که طعم تلخ چای را
تنهایی چشیدم
انگشتت را هر جای
نقشه خواستی بگذار
فرقی نمیکند
تنهایی من
عمیقترین جای جهان است
و انگشتان تو
هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد
«لیلا کردبچه»
انگشتت را هر جای
نقشه خواستی بگذار
فرقی نمیکند
تنهایی من
عمیقترین جای جهان است
و انگشتان تو
هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد
«لیلا کردبچه»
گاهی
آدمها دلگیر و دلتنگ هستند
آرام با یک بغل تنهایی، کنج اتاقشان میخزند
گاهی
آدمها
تا اطلاع ثانوی تعطیل هستند
لطفاً بعداً مزاحم شوید
تنهایی
تمام سالهاییست
که به جای تو
کسی را دوست نداشتهام
همه در دنیا کسی را دارند برای خودشان:
خسرو و شیرین
لیلی و مجنون
ویس و رامین
تو و او
من و تنهایی
این روزها در خودم به دنبال کلیک راست میگردم
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم
شاید از این تنهایی خلاص شدم
تنهایی هر روز صبح
از خواب بیدارم میکند
مرا در آغوش میگیرد و میگوید
چیزی نیست عزیزم، خواب بد دیدهای
با هم چای میخوریم
درد دل میکنیم
و داریم در کنار هم بزرگ میشویم
خانهام کوچک شده است برای تنهاییام
آیینه تنها دوست مشترک ماست
آدمها از آنچه که در آیینه میبینند، تنهاترند
هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من، اینجا چراغی روشنه
«شعر روزبه بمانی با موضوع جدایی»
گرفته
جنگل تنهاییام را
درد در آغوش، بیا آتش بزن
قلب مرا از درد راحت کن …
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بیکسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بی کس و محتاج !!!
زیاد خوب نباش …
زیاد دم دست هم نباش …
زیاد که خوب باشی دل آدمها را میزنی …
آدمها این روزها عجیب به خوبی، به شیرینی، آلرژی پیدا کردهاند …
زیاد که باشی، زیادی میشوی …
متن تنهایی برای استوری
در این بخش جملاتی سنگین را قرار دادهایم که مخصوص استوری گذاشتن در اینیستاگرام، واتساپ، تلگرام هستند.
مینویسم تو سنجاق میکنم روی قلبم، و تپیدن آغاز میشود.
تو در تمام لحظههایم تکرار میشوی اما هیچگاه تکراری نمیشوی.
همیشه با من بمان هیچکس عاشقانهتر از من، نمیتواند تو را بسراید.
میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!
این روزها
زل میزنم توی چشمانم
خودم را بهانه میکنم برای خندیدن
قدم میزنم پا به پای خودم
و
دستم، دست دیگرم را میگیرد
تا گم نشوم
میان این همه تنهایی
ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ﻭ ﺣﺠﻢ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﯾﻌﻨﯽ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺷﻨﯿﺪ
ﺑﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ
ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺖﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﺪ
ﯾﻌﻨﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ
ﺑﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ …
دست بر شانه هایم میزنی تا تنهایی م را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ تکاندن
برف از روی شانه آدم برفی
بس که دیوار دلم کوتاه است، هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد ، به هوای هوسی
هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد
آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم
و فهمیدم تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد
به شرط اینکه درکش کنم
بد نیست!
تنهایی دارد صیقلم می دهد
اما از آن روزی می ترسم
که از گوی وجودم
جز محور میانی ای نماند
لعنت به تنهایی که کوه را !
رود می کند….
تنهایی
بودن با کسیست…
که نیست…
زیبایی تنهایی
به گریههای آن است
روی هرکی دست گذاشتیم
رومون پا گذاشت
تنهامون گذاشت
و رفت
تنهایی یعنی
همه باشند به جز او
تنهایی پا ندارد
وگرنه
او هم میرفت
رفت
و خاطراتش
بین سطر سطر زندگیام
شعر بلند تنهاییهای من شد
اطرافم پر از انسان است
اما درونم تنهاست
دارم خفه میشوم در این تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم بفرست
«جلیل صفربیگی»
تنها تنهایی است که
بدون تو به من میآید
هواهای دونفره را تنهایی قدم زدم
با یاد کسانی که هوای مرا نداشتند
زنها تنهاییشان را گریه میکنند
و
مردها گریههایشان را تنهایی
تنهایی یعنی
دوست داشتنات
مثل رؤیایی میان این خوابها
تو تنهاییات را شعر میکنی
او دود
دیگری سکوت
اما
من رو بر میگردانم
و با آستین پیراهنم چشمهایم را پاک میکنم …
سلام
سلام محبوبهی تنهایی من
سلام آن سوی خلوتِ آشکارِ تنهایی من
سلام درگیر انتهای سکوتِ تنهایی من
آنقدر سلامت میکنم که تا دنیا دنیاست برایت باقی بماند
ای تمام نشدنی تنهایی من …
خوبی اینکه کسی تو زندگیت نیاد اینه که کسی هم قرار نیس بره که ضربه بخوری.
.
.
.
من و تنهاییم، شما همه
تنهایی آدمها، بزرگ است خیلی بزرگ،
شاید هم به وسعت یک دریاست،
اما!
برای پر کردنش
یک لیوان محبت کافیست.
در کنج تنهاییهایم دیگر قادر به نواختن تارهای زندگی نیستم.
تنها نشستهام اما تنها نیستم
یادت امان تنهایی نمیدهد …
شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم
خداحافظ واین یعنی در اندوه تو میمرم
در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم
وبی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
وبرف نا امیدی ب سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق و از دلبستگی هایم؟
چگونه می روی با اینکه می بینی چه تنهایم؟
خداحافظ ،تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم
خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی
جملات بزرگان درباره تنهایی
در این بخش جملاتی را از بزرگان درباره تنهایی قراردادهایم که به راستی فوقالعاده هستند.
بهترین بخش تنهایی این است که واقعا مجبور نیستی به هیچ کس جوابگو باشی، تو کاری را انجام می دهی که دلت می خواهد!
“جاستین تیمبرلیک – خواننده”
ما تنها به دنیا می آییم، تنها زندگی می کنیم و تنها می میریم
فقط عشق و دوستی های مان باعث توهم شده و لحظاتی گمان می کنیم تنها نیستیم
“اورسن ولز – کارگردان”
اگر می خواهی شاد باشی یاد بگیر تنها باشی بدون آن که احساس تنهایی کنی
یاد بگیر که تنها بودن به معنای غمگین بودن نیست
جهان پر از چیزهای جالب و لذت بخش برای انجام دادن است و مردمی که می توانند زندگی ات را غنی سازند
“مایکل جوزفسون – کارآفرین”
عشق سرنوشت حقیقی ماست و ما به تنهایی قادر به درک معنای زندگی نیستیم بلکه در کنار دیگران آن را درک می کنیم
“توماس مرتون – نویسنده”
قدم زدن به همراه یک دوست در تاریکی بهتر از قدم زدن به تنهایی در روشنایی است
“هلن کلر – نویسنده”
تنها بودن واقعا چیز آزار دهنده ای نیست بلکه این حس تنهایی است که آزاردهنده است. یک نفر می تواند بین جمعیت باشد اما احساس تنهایی کند، این طور فکر نمی کنی؟
“کریستین فیهان – نویسنده”
بدترین فقر، تنهایی و احساس دوست داشتنی نبودن است!
“مادر ترزا”
گاهی باید به تنهایی بایستی تا مطمئن شوی هنوز می توانی
“ناشناس”
مردم فکر می کنند تنها بودن باعث ایجاد احساس تنهایی می شود اما فکر نمی کنم این باور درست باشد بلکه
زمانی که اطرافت با آدم های نادرست احاطه شود تنهاترین آدم در دنیا هستی
“کیم کالبرتسون”
من نمیخواهم تنها باشم، بلکه میخواهم که تنهایم بگذارند
“آدری هپبورن“
بدترین نوع تنهایی این است که هیچ دوست واقعی نداشته باشی.
“فرانسیس بیکن”
به جای همنشینی با افراد خودخواه، مغرور، پرخاشگر و لجباز، بهتر است که به تنهایی قدم بر داری
“بودا”
کسی سریع تر از همه سفر می کند که به تنهایی سفر کند.
“رودیارد کیپلینگ”
میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!
ماه، دوستی برای انسان های تنها است که با آن صحبت کنند
“کارل سندبرگ”
دلنوشته درباره تنهایی
ما به هر که رسیدیم
لبخند زدیم
و افسوس کسی از زخم های ما
سراغی نگرفت
اگر هم سراغی گرفتند
با یک کلمه جوابمان را دادند
مهم نیست حل می شود
در اندک من
توئی فراوان
یا رب
می رود کز ما جدا گردد
ولی
جان و دل با اوست،
هر جا می رود…
هرگز به کسی که برای احساس
تو ارزش قائل نیست دل نبند!
به خودت بیاموز هر کسی
ارزش ماندن در قلب تو را ندارد
خیره به مردم نشسته ام
تنهای تنها…
نه کسی حالم را می پرسد، نه کسی هوایم را دارد
عیب ندارد
سالهاست به این زندگی عادت کرده ام
آشناهایم غریبه هایی هستند که تنها اسمشان را می دانم…
کاش بودی
تا بی هراس از هر چه
بود و نبود
در آغوش آسمانی ات
تمام دلتنگی هایم را
پر بدهم
تنهایی کجایی
به هرکس دل بستم
ترکم کرد
انگار منو تو از هم جدایی نا پذیریم…
می گویند: زمان، آدم ها را عوض می کند
اشتباه نکن! زمان
«حقیقت آدم ها» را
روشن می سازد
زمان «قیمت رفاقت ها»
را معلوم می کند
زمان، «عشق» را از
«هوس» جدا می سازد
و راستی را از دروغ…
ما همیشه توسط آدمایی له شدیم که
دلمون نمی خواست ناراحتشون کنیم
و سکوت کردیم..
هر روز
در دنج ترین کنج رویاهای روشنم
شاعر چشمان تو می شوم
برایت می نویسم
که مبتلای توام
اما ندارمت…
بر وزن انتظار
هم ردیف دلتنگی
و چه پارادوکس عجیبی ست
میان من و تو
من در شهرهایم برای تو محبوسم
و تو در قلبم
و این
قصه ی غصه ایست تکراری…
وقتی دلم به درد می آید و کسی نیست که به حرف هایم گوش کند،
وقتی تمام غم های عالم بر دلم نشسته است
وقتی احساس می کنم دردمندترین انسان عالمم
وقتی تمام عزیزانم با من غریبه می شوند
و کسی نیست که حرمت اشک های نیمه شبم را حفظ کند
وقتی تمام عالم را قفس می بینم
بی اختیار از کنار آن هایی که دوستشان دارم، بی تفاوت می گذرم…
زندگی از من می خواهد
که فراموشت کنم و این
چیزیست که دلم نمی تواند بفهمد!
تمام تنم می لرزد
از زخم هایی که خورده ام
من از دست رفته ام… شکسته ام
می فهمی؟؟
به انتهای بودنم رسیده ام
اما…!
اشک نمیریزم
پنهان شده ام پشت
لبخندی که درد می کند.
غمگین ترین درد، مرگ نیست
دلبستگی به کسی است
که بدانی هست اما
اجازه ی بودن در کنارش را نداری…
یک پیاده رو تقریبا خلوت:
یک مرد، یک زن، یک زوج؛ خوشبختیشان پای خودشان!
یک مرد، یک مرد، یک شراکت؛ سود و ضرررش پای خودشان!
یک زن، یک زن، یک رفاقت؛ معرفت و اعتمادشان پای خودشان!
و انتهای پیاده رو …
یک من، یک تنهایی، یک رنج؛ آخر و عاقبتش پای تو!
هیچ می دانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم
زانکه بر این پرده تاریک،
این خاموشی نزدیک،
آنچه می خواهم نمی بینم
و آنچه می بینم نمی خواهم
تو نیستی ک ببینی چگونه دور از تو
به روی هر چه در این خانه ست
غبار سربی اندوه، بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
به جز تو
یاد همه چیز را رها کرده است…
متن انگلیسی درباره تنهایی
در این بخش متنهای انگلیسی به همراه ترجمه را برای شما عزیزان قرار داده ایم.
Until you get comfortable with being alone
you’ll never know if you’re choosing
someone out of love or loneliness
تا زمانی که با تنهایی راحت نشوید
هرگز نمی دانید که کسی را
از روی عشق انتخاب می کنید یا تنهایی
To be alone is to be different
and to be different is to be alone
تنها بودن، متفاوت بودن
و متفاوت بودن، تنها بودن ست
I love to be alone
I never found a companion
that was so companionable as solitude
من عاشق تنهایی هستم
هرگز همدمی را پیدا نکردم
که به اندازه تنهایی همنشین من باشد
Life could be wonderful if people would leave you alone
زندگی می تواند فوق العاده باشد اگر مردم شما را تنها بگذارند
Loneliness is an emotion
and being alone can be a choice
تنهایی یک احساس است
و تنها بودن می تواند یک انتخاب باشد
If you are never alone
you cannot know yourself
اگر هرگز تنها نباشید
نمی توانید خود را بشناسید
Never say you are alone for you are not alone
your God and your genius are within
هرگز نگو که تنها هستی
چون تو تنها نیستی، خدای تو و نبوغ تو در درون تو هستند
If you are afraid of being lonely don’t try to be right
اگر از تنهایی می ترسی سعی نکن حق با تو باشد
Loneliness is not lack of company
loneliness is lack of purpose
تنهایی عدم همراهی نیست
تنهایی بی هدفی است
The person who tries to keep everyone happy
often ends up feeling the loneliest
کسی که سعی می کند همه را راضی نگه دارد
اغلب احساس تنهایی می کند
Choose your wife carefully
Being single and feeling lonely is better
than being married and feeling lonely
همسرتان را با دقت انتخاب کنید
مجرد بودن و احساس تنهایی
بهتر از متاهل بودن و احساس تنهایی است
The sun is alone too
And he’s still shining
خورشيد هم تنهاست
و همچنان می درخشد
Alone, the pain, the sorrow, the pain all the more important that I alone
تنهایی یعنی درد یعنی غصه یعنی زجر از همه مهم تر تنهایی یعنی من
And in the end all I learned was how to be strong alone
و اخرش همه چيزے كه ياد گرفتم اين بود كه چه جورے تنهایے قوے باشم
𝗟𝗢𝗡𝗘𝗟𝗜𝗡𝗘𝗦𝗦 𝗜𝗦 𝗦𝗖𝗔𝗥𝗬
ʙᴜᴛ ᴘᴇᴏᴘʟᴇ ᴀʀᴇ ᴍᴏʀᴇ sᴄᴀʀʏ..!
«درستهتَنهایيترسناکهولیآدماترسناکترن..! »
Sometimes it is necessary to be lonely
in order to prove that you are right
بعضی وقت ها لازم است که تنها باشی
تا ثابت کنی حق با توست
ɪ ᴀᴍ ɴᴏᴛ ᴀғʀᴀɪᴅ ᴛᴏ ᴡᴀʟᴋ ᴛʜɪs ᴡᴏʀʟᴅ ᴀʟᴏɴᴇ
من از تنهایی راه رفتن در این جهان نمیترسم
متنهای فاز سنگین عشقی و تنهایی
آدم که تنها می شود، می گِرید! می نویسد، راه می رود، قهوه می خورد…
بیچاره دِل او با تنهایی چه می کند؟
تنهایی پا نداره وگرنه اونم می رفت…
سکوت بی بهانه ترین صدای مهر است
و من سکوت میکنم تا بگویم
دوستت دارم!
تنهایی در گوش دلم خموش خندان است
هر لحظه به خاطرات تو میپردازد
تنهایی مثل قطرههای شبنم است
هر یک حکایتی از دلتنگیهای من دارد
در تنهایی به خندههای تو خیره میشوم
و قلبم با لبخندی عاشقانه به تو پاسخ میدهد
تنهایی در آغوش خیال تو میآید
و در همه تنهاییها، نگاه تو را در خود میبیند
تنهایی، نغمههای زیبایی دارد
آهنگ عشق را در دلم به نوا میآورد
در تنهایی، شبها به ستارهها سخن میگویم
و دلم با هر آن ستاره، در خیال تو میسوزد
تنهایی، طعمی دارد از دوری و نزدیکی
هر لحظه با تو و با خودم، در دلم به گفتوگو میپردازد
تنهایی مثل شعلههای شبهای زمستانی
در دل من میسوزد و حرارت عشق را پخش میکند
در تنهایی، کلمات دلنوازت را به یاد میآورم
و به امید دیدار دوباره، در تاریکیهای تنهایی مینشینمتنهایی، طعمی دارد از دوری و نزدیکی
هر لحظه با تو و با خودم، در دلم به گفتوگو میپردازد
تنهایی مثل شعلههای شبهای زمستانی
در دل من میسوزد و حرارت عشق را پخش میکند
در تنهایی، کلمات دلنوازت را به یاد میآورم
و به امید دیدار دوباره، در تاریکیهای تنهایی مینشینم
تنهایی مثل نقاشیهای توی خیالم است
هر خط و رنگی، تصویری از زندگی با تو را ترسیم میکند
در تنهایی، با خاطرات تو گریه و خنده میکنم
و قلبم همچنان به نام تو میپیوندد
تنهایی مثل بوی گلهای بهاری است
هر یک، یادآوریهای خوشایند از لحظات با توست